شبکه چهار - 4 شهریور 1395

خطر بیگانه سازی "احکام دین" از "اهداف دین" (2)

در جمع فضلای حوزه علمیه _ کاشان 90

بسم‌الله الرحمن الرحیم

من یادداشت کرده‌ام که در «طبقات ابن سعد» جلد 4، صفحه‌ی 57 از «ابو حریره» آمده که این‌ها چطور جعل حدیث کرده‌اند. یک نمونه‌ی دیگر را «ذهبی» نقل می‌کند. «ذهبی» از بزرگان اهل سنت است و پیش این‌ها معتبر است. می‌گوید «معاویه» از «کعب الاحبار» خیلی استفاده و حمایت کرد و او را سخنگوی دینی حکومت کرد و گفت هر چه که ایشان می‌گوید دین است و این چیزهایی که اهل بیت(ع) و دیگران می‌گویند دین نیست. او را فرزانه خواند و گفت ایشان فرد فرزانه و فرهیخته‌ای است. معاویه گفت من دو نفر آدم فرزانه می‌شناسم که یکی «امر عاص» و یکی «ابو حریره» هستند. من دو آدم حسابی می‌شناسم و آن‌ هم این دو نفر هستند. گفت «کعب الاحبار» میوه‌های شیرینی برای عرضه دارد و همیشه مورد علاقه‌ی بنده است و از این آدم حمایت وسیع مالی می‌کند و او را تشویق به داستان‌پردازی می‌کند. کعب الاحبار احادیث زیادی در فضیلت بنی‌امیه، در فضیلت شام جعل کرد و گفت پیامبر فرمودند شام چقدر مهم است. چرا؟ چون شام مرکز اموی‌ها بود. در فضیلت معاویه، علیه علی(ع) و علیه اهل بیت(ع) حدیث جعل می‌کند و شروع این مباحث هم با یک تازه مسلمانی بود که یک مسیحی یمنی بود و به شام آمده بود و جزو دستگاه این‌ها شده بود و در سال 9 یا 10 هجری مسلمان شده بوده و این مسائل را نقل می‌کند. حضرت علی(ع) در دوران خودشان کعب الاحبار را ممنوع کردند از این‌که داستان نقل کند و فرمودند تو اجازه نداری بیایی چون سخنگوی دین نیستی ولی همین آدم در زمان معاویه سخنگوی رسمی دین در حکومت شد. حضرت امیر(ع) نمونه‌هایی از نقل قول‌های این آدم را تکذیب کردند. نمونه‌ی دیگر را «قرطبی» در تفسیر خود «الجامع الاحکام القرآن» می‌گوید یک روز علی بن ابیطالب(ع) وارد مسجد شد و دید مردم جمع شده‌اند و یک کسی هم داستان‌پردازی می‌کند و او از این‌هایی است که اصل دین را نمی‌گویند و به حواشی می‌پردازند که مثلاً آن مرغ حضرت ابراهیم قبلاً چند تخم گذاشته بود یا عصای موسی از چه جنسی بود. حضرت امیر(ع) پرسیدند چرا دور این آقا جمع شده‌اند؟ گفتند او درس دین می‌دهد و معلم دین هستند و به منبر می‌روند. می‌خواهیم از ایشان معارف یاد بگیریم. امام(ع) او را احضار کردند و گفتند بیا تا ببینیم چه می‌گویی. گفت این‌ها را می‌گفتم. امام فرمودند تو اصلاً قرآن را می‌شناسی؟ تو اصول و فروع را می‌شناسی؟ تو ناسخ و منسوخ را می‌شناسی؟ محکم و متشابه را می‌شناسی؟ تو اصلاً می‌دانی این آیات در کجا و برای چه نازل شده و معنای آن‌ها چیست؟ گفت نه، در این مواردی که شما پرسیدید من چیزی نمی‌دانم ولی راجع به مسائل دینی اطلاعات خیلی جامعی دارم. حضرت امیر(ع) فرمودند از مسجد بیرون برو و دیگر حق نداری به مسجد بیایی و از این حرف‌ها بزنی. اگر بشنوم به یک مسجدی رفتی و روی منبر نشسته‌ای و از این حرف‌ها زده‌ای مجازات خواهی شد. تباه شدی و تباه کردی. هم خودت تباه شدی و هم مردم را تباه کردی. حالا این‌که چه شد که این اتفاقات افتاد را نمی‌خواهم توضیحات بدهم. یک بخشی از این‌که این اسرائیلیات و جعل حدیث زیاد شد اهداف سیاسی بود. یک بخش این بود که در تدوین حدیث یک قرن بعد از پیامبر(ص) تأخیر ایجاد شد و بعد از یک قرن دوباره اجازه دادند و بعد هم جعل حدیث و رواج اسرائیلیات زیاد شد و خود پیامبر(ص) این قضیه را پیش‌بینی می‌کردند که این‌ها بعد از من چیزهایی جعل خواهند کرد و فرمودند همان‌طور که به پیامبران قبلی دروغ‌هایی را نسبت دادند، به من هم نسبت خواهند داد. عباراتی جعل خواهد شد و به من نسبت داده خواهد شد. «فما جاءکُم اَنّی من حدیثٍ وافق کتاب الله فهو حدیثی...» هر چه که نقل کردند بر قرآن عرضه کنید، من آن عبارت را نگفته‌ام. «و اما ما خالَف کتاب الله فَلیسَ مِن حدیثی...» اگر موافق است بله ولی اگر مخالف است نه. این در زمان معاویه بیشتر شد. یک نمونه‌ی دیگر را عرض بکنم. «ابن ابی الحدید» که خودش معتزلی و اهل سنت و شارع نهج‌البلاغه است می‌گوید معاویه افرادی را جمع می‌کرد و می‌گفت علیه علی(ع) از پیامبر(ص) حدیث جعل کنید. یا هر جا از زبان پیامبر(ص) مدح علی(ع) شده عین آن عبارت را در مدح دیگران از پیامبر(ص) نقل کنید که بگویند در مورد این فرد هم گفته شده است. یعنی بگویند اگر پیامبر(ص) راجع به علی(ع) فلان عبارت را گفته، راجع به فلان آقا هم این را گفته است. اتفاق دیگری که در تأخیر حدیث افتاد این بود که کم کم نقل به معنا زیاد شد. این‌ها را می‌گویم برای این‌که همین الان هم خود ما گاهی در صحبت‌ها و جلسات به اسم دین کم و بیش از این کارها می‌کنیم. وقتی نقل به معنا شد باب تحریف باز می‌شود. مگر این‌که حقیقتاً نقل به معنا و با اشراف به همه‌ی ابعاد باشد. افراد خاصی می‌توانند نقل به معنا بکنند و همه حق ندارند این کار را بکنند. چون به اسم نقل به معنا حرف‌های خودشان را به اسم امام و پیامبر(ص) نقل می‌کنند. حساسیات خودشان، آداب خودشان، برداشت‌های خودشان، فهم خودشان را نقل می‌کنند. اتفاق دیگری که افتاد اختلاف بین مسلمان‌ها بود. یعنی وقتی نقل قول از خدا و رسول خدا و از اهل بیت(ع) با حساب و کتاب نبود و هر چه به قلم آمد را نوشتیم بین مسلمان‌ها اختلاف می‌افتد. یکی یک چیزی نقل می‌کند و دیگری چیز دیگری نقل می‌کند و در این زمان تعارض‌ها و تضادها خودش را نشان می‌دهد. یکی می‌گوید طبق این حرفِ پیامبر(ص) تو بی‌دین هستی و دیگری می‌گوید طبق این حرف پیامبر(ص) تو بی‌دین هستی. مورد دیگر این است که حدس و گمان و دین‌بافی رایج می‌شود. وقتی جلوی نقل صحیح حدیث گرفته بشود این عوارض پیش می‌آید. اختلاف شد و روایات جعلی مثل روایات صحیح زیاد شد و مجبور بودند به سمت رأی بروند. این‌که یک عده از بزرگان اهل سنت گفتند نمی‌توان به بسیاری از احادیث اعتماد کرد و لذا ما باید بنشینیم و با رأی و قیاس حکم الله را تشخیص بدهیم. یک علت این بود. از «ابو حنیفه» نقل می‌کنند که ایشان می‌گوید من حداکثر به 20، 30 حدیث از پیامبر(ص) قطع دارم که بتوان بر اساس آن فتوا داد و لذا ایشان می‌گوید در بسیاری از موارد به بسیاری از احادیثی که در منابع آمده احترام می‌گذارم و نقل هم می‌کنم اما بر اساس این‌ها فتوا نمی‌دهم. خب این همه مسئله داریم. وقتی احادیث کم است با این همه مسائل چه باید کرد؟ طبیعتاً به سمت رأی و قیاس می‌رود و بعد این اختلاف بین خود بزرگان اهل سنت پیش آمد. همان‌طور که در شیعه هم به شکل دیگری هست. نوشتن کتاب‌های حدیث از نیمه‌ی اول قرن دوم هجری بین اهل سنت شروع شده است. به شکل‌های مختلفی هم هست که من نمی‌خواهم راجع به آن زیاد توضیح بدهم. نکته‌ی دیگری که من می‌خواستم شما را به آن توجه بدهم این است که هم در فهم دین و هم در بیان دین، این‌که عرض کردیم اصل و فرع داریم، متن و حاشیه داریم، اهم و مهم داریم، برای درک درست این‌ها ما بایستی قبل از احکام دین به اهداف دین توجه داشته باشیم. ما در فقه راجع به تک تک حکم‌ها تحقیق و بحث می‌کنیم. درست است؟ دین یک هدف و بلکه اهدافی دارد و آن اهداف بعثت انبیا است. این ادعا و این حرف، حرف خیلی مهمی است و مؤثر است. اگر کسی به لحاظ رسمی و ظاهری افقه فقها باشد. یعنی قدرت و ملکه‌ی استنباط را از تک تک روایات و به صورت جزئی جزئی داشته باشد. رجال را هم بداند اما به هدف و اهداف دین توجه نداشته باشد، این فقه می‌داند و ملا هست اما یک مجتهد مکتب اهل بیت(ع) نیست. بحث این است که قرآن کریم راجع به هدف دین چه می‌گوید؟ قرآن می‌فرماید انبیا را برای چه فرستادیم؟ می‌فرماید یکی برای تزکیه، یکی برای تعلیم کتاب و حکمت، یکی هم برای قسط آمده است. «لِیقوم الناس بالقسط». «انا ارسلنا رسلنا...» ما پیامبران را با کتاب و میزان و حدید فرستادیم. کتاب به معنی معرفت الهی، میزان به معنی عدالت و حدید به معنی قدرت است. یعنی فقط نباید موعظه باشد و باید تلاش کرد. دین برای تزکیه‌ی نفس، تعلیم کتاب و حکم و قسط و عدالت اقتصادی و اجتماعی آمده است. یک فقیه، یک منبری، یک نویسنده یا گوینده‌ی مذهبی، یک استاد درس معارف، یک معلم دینی، هر کسی در سطح خودش تا یک مرجع تقلید، تا یک طلبه‌ای مثل بنده و بعضی از آقایان باید توجه داشته باشد که همه‌ی بحث‌های اخلاقی دینی، همه‌ی منبرها و کتاب‌ها، همه‌ی درس‌ها و تفسیر‌ها باید همین هدف را داشته باشد و خود آن‌ها هدف نیست و همه وسیله‌ای برای تأمین این هدف است. و لذا تو نمی‌توانی یک آیه و روایتی را طوری معنا کنی که بر خلاف این هدف باشد. یعنی مثلاً با یک بحث ظاهراً دقیق اصطلاحی فقدان قسط را توجیه مذهبی کنی. یک ظلمی را توجیه مذهبی کنی. این یعنی به کار گرفتن فقه یا بخشی از دین علیه اصل دین و به معنی به کار گرفتن وسیله علیه هدف است. اگر بیاییم طوری با احکام یا ارزش‌های اخلاقی بازی کنیم که به مخاطب بیاموزیم این ارزش‌های اخلاقی را می‌توان دور زد، همه را می‌توان توجیه کرد و هر طور که بخواهی برای تو درست می‌کنم و آن را شرعی می‌کنیم، خیانت به قرآن است. ممکن است تو خیلی آدم ماهری باشی و واقعاً می‌گردی و یک حدیث یا بخشی از یک آیه را پیدا می‌‌کنی که هر چه را بخواهی بتوانی با آن ثابت کنی. دیگر از این بالاتر نیست که طرف حرمت نماز را از قرآن در آورد. «الا تقربُ الصلاة...» حرمت نماز را هم می‌توان از قرآن در آورد به شرطی که قبل و بعد آن را نخوانی. گفت ما چرا باید از پیغمبر اطاعت کنیم؟ خود پیغمبر می‌گوید «انا بشرٌ مثلُکُم...» به شرطی که دیگر بعد آن را نخوانی که می‌گوید «یوحا الیَّ...» از خود قرآن می‌توان هم معاد و هم توحید و هم نبوت و عدالت را تکذیب کرد. از روایات خود اهل بیت(ع) می‌توان حجیت اهل بیت(ع) را نقض کرد اگر کسی به هدف دین توجه نداشته باشد و در جزئیات ملا شده باشد. در جزئیات ملا شدی ولی کل دین و هدف دین را نمی‌شناسی. وقتی هدف را نشناسی در اهم و مهم کردن در مقام تزاحم یا اجتهاد نمی‌کنی یا علیه اصل و هدف دین اجتهاد می‌کنی. امام می‌گفت این‌ها آخوندهای درباری و آخوندهای حکومتی هستند و کسانی هستند که فتوا در خدمت حکومت می‌دهند همین است. هم در شیعه داشته‌ایم و هم در اهل سنت داشته‌ایم. در اهل سنت و در همین وهابی یک آخوندی داریم که خیلی کمدین است. فتواهای او کمدی است. این آدم زمانی که حزب‌الله با اسرائیل می‌جنگید یک بار فتوا داد و گفت این‌ نیروهای حزب‌الله و سید حسن که در لبنان کشته می‌شوند شهید نیستند برای این‌که این‌ها رافضی هستند. بعد یک آنفولانزای خوکی آمد و او گفت هر کس با آنفولانزای خوکی بمیرد شهید است. واقعاً این را گفت. یعنی وقتی کسی تقوا ندارد یا دین را نمی‌شناسد خدا عمداً او را خر می‌کند. می‌دانید که یک هنر خداوند این است که کسانی را به دست خودشان بر زمین می‌زند. مگر نمی‌گوییم «یا هادیُ یا مضل...». «مضل» نه به این معنا که خداوند کسی را ظالمانه گمراه بکند. هدایت می‌کند و وقتی می‌بیند اهل نیستی و تصمیم خود را گرفته‌ای می‌گوید بفرما. یک پس گردنی می‌زند و می‌گوید زودتر بفرما. این «مضل» است. و الا خداوند کسی را به زور گمراه نمی‌کند. اگر ما احکام دین را در رابطه با اهداف و هدف دین بتوانیم بفهمیم هر چیزی را به اسم فقه و اخلاق و عقائد به مردم تحویل نمی‌دهیم و خودمان هر چیزی را به این شکل برداشت نمی‌کنیم. اهداف و ملاک‌هایی که مورد نظر شارع است، احکام تابع این تعاریف و ملاکات هستند. البته من نمی‌خواهم بگویم ما می‌توانیم همه‌ی ملاکات این احکام را بدانیم. یعنی ممکن است ما نتوانیم علت همه‌ی احکام را بدانیم. اما بسیاری از این‌ها به خصوص در مسائل غیر عبادی،‌ در مسائل اجتماعی، مدیریتی، تربیتی، اقتصادی یا به نص یا به عقل قابل فهم است. نمی‌خواهیم بگوییم انحصار ایجاد بکنیم. مثلاً ملاک این‌که چرا زنا حرام است. خب ملاکات متعددی دارد ولی قطعاً یکی این است که کیان خانواده باید حفظ بشود. انساب و اصل و نسب باید معلوم باشد. مسئولیت‌های حقوقی و اخلاقی در این باب باید رعایت بشود. مثلاً این‌که خرید و فروش خون یا فضولات جزو مکاسب محرمه بوده است. الا هست یا نیست؟ خب می‌توانی بگویی این ملاک داشته و ملاک این بوده که در آن زمان این‌ها فایده و منفعت عقلایی نداشته‌اند و خرید و فروش این‌ها «اکل مال بباطل» بوده ولی امروز یک وجه و مصرف عقلایی پیدا کرده‌اند. چون الان ملاک تغییر کرده می‌توان گفت حکم تغییر کرد. در باب ملاک حرمت شراب که حفظ عقل و سلامت روانی انسان است و این‌که اگر با حفظ جان انسان و حیات او تزاحم پیدا کرد کدام مقدم می‌شود و کدام مؤخر می‌شود. در باب این‌که همیشه باید بدانیم بین احکام دین و ملاکات و غایات آن یک سنخیتی است. بین هدف و وسیله سنخیت است. بین هدف و وسیله باید یک سنخیتی باشد. وسیله اگر رو به یک هدفی نیست وسیله‌ی آن هدف نیست،‌ بلکه وسیله‌ی هدف دیگری است. اگر این است پس وقتی احکام و اخلاق همه وسیله هستند، هدف چیست؟ همان است که قرآن فرمود. هدف توحید است. تهذیب و عدالت است. اگر هدف این است هر وسیله‌ای که ما را به آن هدف نرساند یا نزدیک نکند نامشروع است. شناخت ملاکات و علل غایی احکام در کتب فقهی به خصوص آن‌هایی که بحث‌های عبادی نیست، ممکن است. نمی‌خواهیم بگوییم صد درصد ممکن است اما در بسیاری از این‌ها کاملاً ممکن است. به خصوص این‌که در بسیاری از این‌ها علت را خود پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) یا خود قرآن فرموده‌اند. اگر به ملاکات شارع در ابواب فقه هیچ توجهی نکنیم و فقط به دنبال استنباط لفظی باشیم و به هدف کار نداشته باشیم و فقط به لفظ بچسبیم و بگوییم می‌خواهیم همه چیز را با اطلاقات و عمومات اثبات بکنیم یا در واقع محمل بگذاریم عملاً رابطه‌ی شریعت را با واقعیت‌های زندگی قطع کرده‌ایم و باب اجتهاد را بسته‌ایم. البته در این باب حتماً باید توجه داشته باشیم که یک طرف افراطی هم دارد که همان قیاس‌هاست. یعنی هر چه را از نظر خوشامد پسندیدیم با شک و ظن و وهم به خدا و پیامبر نسبت بدهیم درست نیست. این را نمی‌گوییم. یک حد وسط بسیار دقیقی دارد. ایشان می‌گوید به دلیل عقل، با استناد به حسن عدل و قبح ظلم، چون هدف شریعت عدالت است و ما این‌جا می‌دانیم ملاک اذن پدر رعایت مصالح دختر است، اگر در جایی روشن شد که او رعایت این مصالح را نمی‌کند یا نمی‌تواند بکند یا خود او می‌تواند رعایت این مصالح را بکند چه؟ مثلاً فرض کنید یک خانمی است که در حد اجتهاد درس خوانده است. فقیه و مفسر و صاحب نظر است و یک پدر محترمی دارد که اصلاً سوادی ندارد و مسائل اجتماعی را نمی‌داند و آن پدر در همه‌ی این مسائل باید از دخترش بپرسد. ایشان می‌گوید چرا ما در این‌جا باید بگوییم که اجازه‌ی ازدواج این دختر باید از پدر گرفته بشود؟ این‌جا که او ملاک نیست. ایشان می‌گوید ما در این‌جا معتقد هستیم که می‌توان به سقوط ولایت و اذن فتوا داد چون اجبار کردن دختر عاقل کامل از این پدر موجب ستم است. من اصلاً نمی‌خواهم بگویم این فتوا درست یا غلط است. اکثر فقها این فتوا را قبول ندارند چون می‌گویند بحث رعایت مصالح اجتماعی هست. حالا امکان دارد شما فیلسوف دهر هم باشی ولی این پدر توست که پدرسوختگی مردهای دیگر را می‌شناسد و باید از منافع تو حفاظت کند. ضمن این‌که آن پدر حق ندارد مصالح تو را زیر پا بگذارد. اگر بر خلاف مصالح تو عمل کرد قاضی از او خلع ولایت می‌کند و این‌جا دیگر پدر ولایتی ندارد و این را همه‌ی فقها هم قبول دارند. فقهایی هم که مخالف این نظر هستند می‌گویند اگر روشن شد که مصلحت دختر در آن‌چه که پدر می‌گوید نیست لازم نیست دختر عالم دهر باشد و اگر یک دختر عادی هم باشد آن پدر دیگر ولایت ندارد. حالا من نمی‌خواهم وارد بحث بشوم. این دو نظر هست. البته این نظر، نظر اقلیت است ولی می‌خواهم بگویم وقتی یک مجتهد یا فقیهی به اهداف دین توجه دارد چطور در مقام فتوا این را دخالت می‌دهد که شریعت به دنبال چه چیزی است. مثلاً ما می‌دانیم که انبیا برای حفظ و تقویت اخلاق آمده‌اند. مثلاً طوریه و تقیه که برای موارد اضطرار است و در واقع از باب تزاحم است، ضمن این‌که دروغ نیست، یک نوع اغوا است، یک نوع بازی کردن با ذهن طرف و فریب دادن اوست ولی فریب مشروط است. تو دروغ نگفته‌ای ولی زمینه را طوری چیده‌ای که او فریب بخورد. این برای موارد اضطراری است که یک مصلحت مهم‌تری در خطر است. اما آمدیم و کم‌کم کسی فتوا داد که شما هر جا دیدی مشکل مختصری پیش آمد سریع تقیه و طوریه کن. خب معنی این فتوا این است که شما هدف شریعت را نمی‌دانی. یکی از اهداف شریعت این بود که اخلاق باید رعایت بشود و دروغ نکنی و خیانت نکنی و فریب ندهی. شما با این فتوا و نظری که می‌دهی از ابزار شریعت علیه اهداف شریعت استفاده می‌کنی. مثل اخبار ربا که چند روایت داریم که می‌گوید می‌توان ربا را مشروع کرد. مثلاً من هزار تومان را با یک کبریت به قیمت ده هزار تومان به شما می‌دهم. خیلی خوب است. راجع به سند این روایت هم مطمئن باشید که این سند اختلافی است. مثلاً امام در یک بحث خود می‌گوید من این روایت را قبول ندارم برای این‌که این خلاف اصل تشریع است. وقتی حرمت ربا با آن قدرت در قرآن آمده که می‌گوید رباخوار محارب با خدا و رسول است شما مسئله را با یک قوطی کبریت حل می‌کنید؟ به این شکل محاربه با خدا جایز می‌شود؟ ممکن است بگویی در موارد اضطرار که می‌خواهی فعل حرام انجام ندهی و مضطر هستی و هیچ چاره‌ی دیگری نیست که بحث دیگری است و در مقام اضطرار حرام هم حلال می‌شود. اما اگر باب این را باز کنی و این موضوع رایج بشود کم کم می‌بینی حاجی رباخوار متشرعی داری که تسبیح هم به دست دارد و عزای سید الشهدا را هم می‌گیرد و هر سال به مکه و کربلا هم مشرف می‌شود و ربا می‌گیرد. بعد هم می‌گوید این امر شدنی است و ما با یک کبریت و نبات قضیه را حل کردیم. خب اگر می‌شد با یک شاخه نبات مسئله را حل کرد چرا این آیه‌ی قرآن نازل شد؟ یعنی خدای متعال در آن زمان توجه نداشت که یک شاخه نباتی هم در این عالم هست که دو جا به درد می‌خورد، یکی برای رودل و یکی برای رفع ربا کردن؟ ببینید مخصوصاً خطاب من به شما طلاب جوان است، چون برادرهای بنده هستید و سال‌های آینده در جامعه حرف می‌زنید. خیلی مراقب باشید و باید اهداف دین را بشناسید. هر جا دیدید به اسم احکام دین، ارزش دینی، کتاب دینی، منبر دینی، روضه‌ی دینی، سفره‌ی ابوالفضل دارید به یک سمتی می‌روید که اهداف اصلی شریعت که اخلاق و تقوا و برادری و صداقت و مساوات و مواسات و عدالت و محبت است زیر سوال می‌رود مواظب باشید. نگو در این مورد خودم دو روایت را دیدم. خود تو دو روایت را دیدی و 200 آیه‌ی قرآن را ندیدی؟ چه کسی به تو گفت که سند آن روایت درست و قطعی است و چه کسی گفت که معنی آن روایت این است؟ باید این‌ ملاحظه‌ها را بکنیم. حالا دیگر به سوالات شما جواب بدهم. بین مصلحت‌ها تزاحم پیش می‌آید. یکی از پایه‌هایی که تشخیص بدهیم مصلحت اصلی و مهم‌تر کدام است و چه چیزی مهم و چه چیزی مهم‌تر است این است که بتوانیم سعی کنیم به ملاکات و مصالح و اهداف احکام نزدیک‌تر بشویم. مثلاً یک بحثی در دهه‌ی اول انقلاب شد که جوان‌های حاضر آن زمان نبودند و یا یادشان نیست. من اشاره می‌کنم تا اگر خواستید بروید و در آرشیو روزنامه‌ها بخوانید. زمان امام یک بحثی به نام ولایت مطلقه‌ی فقیه مطرح شد. منظور از ولایت مطلقه‌ی فقیه این بود که فقیه صرفاً احکام را از یک کناری بر ندارد و بخواند و بگوید اجرا کنید. بلکه مهندسی می‌کند. یعنی اهم و مهم را تشخیص می‌دهد و می‌تواند بگوید همان چیزی که واجب است به خاطر یک واجب مهم‌تری عمل نشود. یک چیزی که به عنوان اولی حرام است به عنوان ثانوی و به خاطر یک مصلحت مهم‌تر دیگری که آن هم مد نظر شارع است و مصلحت مادی و سکولار و من‌ درآوردی نیست و آن هم یک مصلحت الهی است انجام بشود. برای این‌که دنیا دار تزاحم است و گاهی نمی‌توان در آن واحد به دو خیر رسید و باید ببینی کدام بهتر است. حتی گاهی مجبور هستی بین دو بد یکی را انتخاب کنی. این‌ها روی کاغذ نیست. تزاحم غیر از تعارض است. در مقام عمل است. در مقام مدیریت اجتماعی و مدیریت خانواده و در مقام زندگی واقعی خودت در کوچه و خیابان است. گاهی مجبور هستی بین بد و بدتر انتخاب بکنی. باید بفهمی در ملاک شریعت چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است. کدام بد است و کدام بدتر است. کدام یک برای اسلام و مسلمین چقدر هزینه دارد. این‌ها خیلی شعور می‌خواهد. اطلاعات و شعور و اراده و قدرت تصمیم‌گیری می‌خواهد لذا روی مسئله‌ی ولایت و مسئله‌ی حاکمیت و رهبری اسلام این‌قدر حساس است. آن زمان این بحث مطرح شد که آیا حکومت می‌تواند یک طرفه قراردادهایی که دولت با مردم دارد را به خاطر مصلحت مهم‌تری به هم بزند یا نه؟ یا دولت می‌تواند به ملک خصوصی مردم وارد بشود و به عنوان مصالح اجتماعی بگوید خانه‌ی شما بر سر راه جاده است و باید آن را خراب کنیم؟ یا حتی همین مسجد که تخریب آن به عنوان اولی قطعاً حرام است. اما به عنوان ثانوی و به خاطر یک مصلحت مهم‌تر مسجد را هم خراب کنید و مثلاً به جای آن خیابان بسازید. وقتی شما به تک تک آیات و روایات نگاه می‌کنید این کار به عنوان اولی حتماً حرام است ولی وقتی کسی بتواند به ملاکات و اهداف شریعت هم توجه داشته باشد که آن‌ها هم من‌ درآوردی نیست و آن‌ها هم در همین قرآن و حدیث است فرق می‌کند. خود حضرت امیر(ع) زکات را بر بعضی از مواردی که در زمان پیامبر(ص) زکات داشت برداشت و در مواردی که در زمان پیامبر(ص) به آن‌ها زکات بسته نشده بود زکات بست. آیا این‌جا کسی می‌تواند بگوید طبق حکم اولی خلاف شرع کرده‌ای؟ مثلاً یکی از آقایان شورای نگهبان که الان از مراجع تشریف دارند با حسن نیت گفتند من نمی‌توانم این را قبول کنم که حکومت به عنوان مصلحت جامعه‌ی اسلامی بتواند مسجد تعطیل کند یا حتی برای مزارعه و مساوات و مضاربه شرط و شروط اضافی بگذارد یا آن را مردود کند. امام فرمودند شما آدم خوبی هستی ولی شما متوجه نیستی که فقه فردی برای اداره‌ی جامعه کافی نیست و فقه حکومتی باید مصالح فردی را به علاوه‌ی مصالح اجتماعی در نظر داشته باشد. شما با بخشی از فقه آشنا هستی و با همه‌ی فقه آشنا نیستی. چون در درس و بحث‌های رسمی همه‌ی فقه را آموزش نمی‌دهند و بخشی از فقه آموزش داده می‌شود و در حوزه شما با همه‌ی آیات و روایات سر و کار ندارید بلکه با بخش محدودی از آیات و روایات سر و کار دارید. به قول آقایان که به نظرم آقا شیخ عبدالکریم حائری هستند که می‌گویند از اول طلبگی شروع می‌کنی و تا آخر کفایه و مکاسب و درس خارج را می‌خوانی و می‌توانی حتی یک دور هم قرآن را نخوانی. می‌توانی حتی یک جزء کامل قرآن را هم نخوانی و مجتهد بشوی. می‌توان بدون قرآن و نهج‌البلاغه و روایات اسلام‌شناس شد. این چطور اسلام‌شناسی است؟ این توهم اسلام‌شناسی است. اگر ما فکر کنیم با ندیدن بخش اعظم قرآن و روایات می‌توانیم یک مجتهد اسلامی باشیم اشتباه است. حتی ممکن است کسی بگوید ما با همه‌ی اسلام که کاری نداریم و با همین 4 حکم فقهی کار داریم. این را که می‌فهمیم. بله بخشی از این را می‌فهمی اما همین‌جا هم در مقام تزاحم و این‌که چه چیزی مهم و چه چیزی اهم است دچار اشتباه می‌شوی برای این‌که کسی با آیات قرآن محشور نیست، با کلام خدا محشور نیست، همه‌ی روایات را در همه‌ی ابواب ندیده، همه‌ی حساسیت‌ها را ندیده فقط به یک حساسیت توجه دارد. جزء را می‌بینی ولی اجزای دیگر را نمی‌بینی. نگاه جزئی داری، سر تو پایین است ولی باید نگاه کل داشته باشی و متوجه نمی‌شوی. باید به همه‌ی این‌ها توجه داشته باشی. قرآن همه‌ی قرآن است. سنت همه‌ی سنت است. یک پنجاهم سنت نیست. عقل بر اساس کتاب و سنت فکر می‌کند و نظر می‌دهد و اجتهاد می‌کند. باید عقل را جدی گرفت و الا ما هم اخباری می‌شویم. امام آن‌جا گفتند احترام به مالکیت خصوصی یک حکم اولیه‌ی شرعی در حوزه‌ی فقه فردی است. اموال مردم باید حفظ بشود اما وقتی که مصالح عمومی اجتماع و حکومت اسلامی و مصالح ملی پیش می‌آید امر دایر نیست بین این‌که خانه‌ی این آقا را خراب بکنی یا نکنی و بگویی معلوم است که این کار حرام است. امر دایر است بین یک حرام و یک حرام بزرگ‌تر و آن اختلال در معیشت اجتماعی و عمومی است. آن هم حرام و این هم حرام است ولی این حرام‌تر است. ما هم شعور داریم که این کار حرام است ولی این کار حرام‌تر است. آن یک حرامی است که صدمه‌ی آن به فرد می‌رسد ولی این یک حرامی است که صدمه‌ی آن به کل جامعه می‌رسد. البته ضرر او باید جبران بشود. بعضی‌ها این را متوجه نبودند و متوجه نیستند. حکومت اسلامی باید روابط صحیح بین سازمان‌های دولتی و غیر دولتی را با مردم و با خودشان در همه‌ی عرصه‌ها اعم از فرهنگی، آموزش و پرورش، مالیات، جنگ، صلح، بهداشت، آبادی، جاده‌سازی، پول، بانک، تجارت داخلی، تجارت خارجی، زیبایی و نظافت شهرها را برقرار کند و برای همه‌ی این‌ها باید برنامه‌ریزی بکند. چه کسی می‌تواند به همه‌ی این‌ها اشراف داشته باشد؟ باید به همه‌ی ملاکات شرع اشراف داشته باشی. مثلاً روایات متعددی داریم در باب این‌که شهر باید زیبا باشد. خب باید این را در مدیریت جامعه دخالت بدهی. روایات زیادی داریم در باب این‌که آرامش اعصاب مردم یک هدف شرعی است. خب باید این را در معماری و در نظام بروکراسی اداری لحاظ کنی و به آن توجه داشته باشی چون جزو اهداف شریعت است. نباید همه چیز را فقط اقتصادی دید و باید به اعصاب آدم‌ها هم کار داشت. باید به حقوق آدم‌ها کار داشت. ببینید ما این روایات را به حوزه‌ی اخلاق می‌بریم و می‌گوییم این‌ها مسائل اخلاقی است و به فقه و مدیریت حکومت کاری ندارد. شروع سکولاریزم همین است. همین که می‌گویی این‌ها روایات اخلاقی است و برای منبر است و این‌ها واجباتی برای زندگی است. همین تفکیک تو غلط است. شما می‌توانی از واجب و مستحب و مکروه بگویی اما نمی‌توانی بگویی این‌ها اخلاقی هستند و این‌ها فقهی هستند. مگر ما در اسلام چنین تقسیمی داریم؟ مگر ما چنین تقسیمی داریم که آیات و روایات را به اخلاقی و فقهی تقسیم کنید؟ ما در اسلام چنین تقسیمی دارم؟ ولی در ذهن همه‌ی ما این هست. من خودم این را دیده‌ام. مثلاً گاهی برای یکی از رفقای فاضل آیه یا حدیثی می‌خوانیم و می‌گوید بله، این درست است اما این آیه اخلاقی است. یعنی چه که اخلاقی است؟ اگر می‌خواهی بگویی مستحب است و واجب نیست چرا می‌گویی اخلاقی است؟ در احکام فقهی هم بعضی مستحب و بعضی واجب است. اگر می‌خواهی بگویی که اگر به این‌ها عمل نشد، نشده است غلط است. این به معنی تجزیه دین است. این یعنی تفکیک کردن دین از اجرای آن، یعنی مثله کردن دین و همین است که باعث می‌شود شکست بخوریم. دین همه‌ی دین است. چرا تبعیض و تجزیه می‌کنیم؟ می‌دانید این چه تأثیری روی تشخیص‌های ما در مقام فهم دین و تفسیر دین و تبلیغ دین می‌گذارد؟ شناخت ملاکات احکام و اهداف شریعت و این‌که به اهداف شریعت و دین توجه داشته باشی یا نداشته باشی هم در قلمروی اجتهاد و هم در احکام حکومتی و هم در احکام فردی و هم در حکم و هم در شناخت موضوع تأثیر می‌گذارد. صلوات بفرستید.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha